Home Blog

کتاب موسیقی درمانی

0

کتاب موسیقی درمانی

نوشته : آنا لودویک

ترجمه: میرشهاب الدین چیلان (عضو انجمن موسیقی درمانی استرالیا)
توسط نشر ندای سینا در خرداد ۱۴۰۲ به چاپ رسیده است.
مترجم در پیشگفتار کتاب،اثرات موسیقی درمانی را بر می شمارد:
کاهش استرس بهبود خلق و خو
بهبود حافظه و تمرکز کاهش درد
_بهبود توانایی های اجتماعی
بهبود رشد روانی

بانو پریرخ دادستان

به نام نامی ایران
به نام نامی انسان
ایران سرزمین مادری ام ،اولین نقطه ای که در جهان چشم به جهان گشوده ام اینجاست و تک تک نفسهای من در هوای ایرانم بوده است و بس و اگر رشدی بر من حاصل شده است این را می دانم که هرچقدر که ساقه و شاخه های من جهان را درنوردند ریشه های من در خاک ایرانم ریشه دوانده است و میدانم که اگر ضربه ای به ریشه هایم وارد شود ،ساقه هایم هرچقدر هم که پربار باشند خشک خواهند شد . واین را با تک تک سلولهایم لمس کرده ام که آغوش مادرم ایران زمین همیشه آغوش امن من خواهد بود
تاریخ این سرزمین را که میخوانم همچون کاوشگری که در حفاری هایش به دنبال اشیا ارزشمندی که رنگ و بویی از هویتش بدهد به کاوش انسان های ایران دوست و تاثیر گذار ایرانم میگردم ،بر میخورم به نامی به نام زن از اینجا به بعد حفاری ام سخت تر نمیشود نه به علت کمیابی بدین سبب که کمتر به آنها پرداخته شده است ،شمعی روشن میکنم و بدنبال دختران این مرز و بوم می گردم دخترانی که همچون برادرانشان به برای رشد وطنشان تلاش کردند و سعی کردند فراتر از زمانه خود حرکت کنند و تاثیر گذاران تاریخی باشند.
وظیفه خود می دانیم که به سهم خویش به روایت زندگی دختران ایران در ادوار های گذشته و حال ایران بپردازیم آنهایی که دغدغه مند بودند که علاوه بر زندگی خویش نگاهی ژرف اندیشانه تر به سرزمینشان داشته اند تا آنها هم خشتی بر دیواره تعالی سرزمینشان بنهند.
شایسته دانسته ام که اولین بانو که یادی از نامشان میکنیم از دیار سرزمین روانشناسی باشد که حق استادی بر تمام دانش آموختگان روانشناسی دارند
بانوپریرخ دادستان، اول فروردین ۱۳۱۲ در ایران چشم به جهان گشوند و در تهران متولد شدند و تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان خورشید آغاز کردند و بعدها خودشان همچون (خورشید) بر علم این سرزمین تابیدند و باعث رشد آن شدند و سپس دیپلم علمی خود را از دبیرستان ناموس در ۱۵ سالگی گرفتند و سپس دیپلم ادبی را از دبیرستان شاهدخت تهران در سال ۱۳۲۹ دریافت کردند.
بانو دادستان در حالی‌که ۱۶ سال بیش نداشتند در دومین آزمون اعزام به خارج از کشور شرکت کردند و به عنوان تنها زن حاضر در آن، پذیرفته و یک سال بعد عازم ژنو از شهرهای سوئیس شد و ایجا بود که فارغ از محدودیت های زمانه و جنسیت زدگی ها حرکت کردند.
درخشش بانو در طول تحصیل قبل از دکترا در دانشگاه ژنو باعث شد ژان پیاژه پدر روانشناسی کودک ،استاد راهنما پایان‌نامهٔ دکترای او را بپذیرد. باور پیاژه به دکتر دادستان به حدی بود که مسئولیت مرکز شناختی نیویورک را به او پیشنهاد کرد. اما دادستان که عاشق وطن بود پیشنهاد را نپذیرفت ودر جواب پیشنهاد دکتر پیاژه می گوید: { کشور شما امثال من زیاد دارد،اما کشور من ندارد و من باید برگردم}
سپس او به همراه دکتر منصور به ایران باز می گردند و ژان پیاژه در نامه ای به رییس وقت دانشگاه تهران دکتر علی اکبر سیاسی می نگارد بدین قرار که
{آقای رییس خانم دادستان و آقای منصور تز هایی را به دانشگاه ژنو ارایه دادند که در آرشیو روانشناسی دانشگاه به چاپ خواهد رسید و من هم از این آثار در کتابی که در دست نگارش دارم استفاده کرده ام آقای رییس خیلی خوشحالم که خانم دادستان و آقای منصور به لطف حمایت شما بتوانند تحقیقاتشان را در ایران ادامه دهند این تحقیقات برای کشور شما مفید خواهد بود}
ایشان دبستانی را در نزدیکی خیابان فلسطین تاسیس کردند و نام این مدرسه رویا بود ، واقعا چه کسی می داند که بانو پریرخ چه رویایی برا فرزندان ایران داشت ،این مدرسه با نظارت و مدیریت خود خانم دادستان اداره میشد و در آنجا سه زبان فارسی و انگلیسی و فرانسوی تدریس میکرند ،بانو به صورت شخصی به همه دانش آموزان رسیدگی می کردند
بعد از ورود به ایران، بانو دادستان مسئولیت نخستین مرکز هدایت حرفه‌ای و هدایت تحصیلی را بر عهده گرفتند. او دو سال مسئولیت دفتر روان‌شناسی دانشگاه پلی‌تکنیک را با نظارت دانشگاه فرانسه و برای هدایت دانشجویان عهده‌دار شدند. وی در سال ۱۳۵۴ به اصرار دکتر علی‌اکبر سیاسی به گروه روانشناسی دانشگاه تهران پیوستند.

دکتر دادستان در سال ۱۳۵۹ به عنوان دانشیار و مدیر گروه روانشناسی دانشگاه تهران انتخاب گردید. با تلاش بی‌وقفه در پژوهش وتألیف، دکتر دادستان توانستند به درجه استاد تمامی در گروه روانشناسی دانشگاه تهران در مدت کوتاهی (در سال ۱۳۶۵) برسند. از استاد دادستان بیش از ۱۵ کتاب و ۵۰ مقاله باقی است. او عهده‌دار چندین طرح پژوهشی در سطح ملی بوده‌است. در سال ۱۳۸۱ در حالی‌که به تازگی به عنوان یکی از پُرکارترین استادان دانشگاه تهران شناخته شده بودند و تدریس بیش از ۱۷ واحد درسی را به عهده داشتند، به اجبار بازنشسته گردیدند. دکتر دادستان جزو معدود استادانی در دانشکده روانشناسی بودند که از امضای حکم بازنشستگی امتناع ورزیدند و به این حرکت مدیریت دانشکده و دانشگاه تهران شدیداً اعتراض کردند. همگام با استاد دادستان، دانشجویان گروه روانشناسی به این حرکت دانشگاه تهران اعتراض کرده، خواستار لغو حکم بازنشستگی وی شدند.
ایشان پژوهش را همیشه مقدم بر آموزش میدانستند ودقت ایشان در پژوهش ها زبانزد بوده است و دانشجویان خود را محقق بار می آوردند و به تحقیق وامیداشتند ایشان اصرار بر این داشتند که از ریشهای فرهنگی و زبانی ایرانی استفاده کنند به دانشجویان خود متذکر می شدند که فارسی بنویسند و فارسی صحبت کنند، یکی از کارهای بانو واژه سازی برای رشته روانشناسی بود، واژه هایی را انتخاب میکردند که منطبق بر اصول فارسی باشد به عنوان مثال کلمه نورز که جزو کلمات تخصصی روانشناسی است را ایشان به روان آزردگی ترجمه کرده اندو بسیار در این کار تبحر و دانش داشتند.
از سر همین علاقه هم دکتر دادستان از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۸۹ مدیر دفتر مطالعات و تحقیقات علوم انسانی معاونت پژوهشی و برنامه‌ریزی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب و از ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۹ مدیر گروه روانشناسی سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی (سمت) بود. او در سال ۱۳۸۲ فصلنامه روانشناسان ایرانی را با همکاری دانشگاه آزاد تأسیس نمود.

ایشان در سال ۱۳۸۱چهره ماندگار روانشناسی ایران شدند و خیلی ها ایشان را به عنوان مادر علم روانشناسی ایران یاد می کنند.

درگذشت
بانودادستان صبح شنبه ۲۲ آبان ماه ۱۳۸۹ به علت بیماری سرطان در سن ۷۷ سالگی در تهران درگذشتند و این غم سنگینی برا جامعه روانشناسی بود و هست…
سالهایی است که ما دیگر این بانوی روان و جان را در میان خود نداریم اما هنوز آثار و کتاب های ایشان در میان ما هست ، در آن روزی لباس استادی بر تن میکنی به اندازه تمام روزهای تابش بی دریغت بر شاگردانت هر قلمی که آنها پس از تو در دستانشان بگیرند میلاد دوباره توست…

یادشان گرامی

منابع:

پرواز ژنو- تهران، مستندی از زندگی پریرخ دادستان
 انجمن روانشناسی دانشگاه تربیت معلم – آشنایی با دکتر پریرخ دادستان

کتاب زنان پیشرو،نویسنده : الهام نظری

استاد پریرخ دادستان، چهره ماندگار روان‌شناسی ایران

جاودانگی

0

مختصری درباره جاودانگی

نوشته کتایون ارباسی مترجم و پژوهنده علوم انسانی

  در متون انگلیسی وقتی اشاره به جاودانگی انسان می کنند از کلمه immortality استفاده می شود.ریشه این کلمه(mort)

 هم آوا با کلمه مرت یا مرگ در زبان پهلوی است

 می توان قائل به دو کارکرد کلی برای جاودانگی شد: کارکرد عملی و کارکرد نظری

در مقوله کارکرد نظری مفهوم جاودانگی برای بشریت ایجاد نظام اخلاقی و ارزشی می کند .این مفهوم به انسان چشم اندازی کلی تر از هستی را اعطا می کند و انسان را از پوچی حاصله از قرار گرفتن میان دو عدم می رهاند. در مقوله کارکرد عملی نگاه به جاودانگی می تواند تسلا بخش آلام بشری باشد و اجازه می دهد مفاهیمی چون عدالت در بسترش بارور شود . آنچه مفهوم جاودانگی را در طول تاریخ بشر به نظر دچار نزول می کند شک های سه گانه هستند

شک داروینی :

به نظر فراگیرترین چالش را مفهوم جاودانگی با مفهوم بقای اصلح داروین دارد هرچند که فیلسوفان پیشا سقراطی نیز به اندازه داروین به مسئله اصالت ماده پرداخته بودند اما داروین با قاطعیت اعلام می کند که انسان نمی تواند جانشین خدا روی زمین باشد چرا که هیچ تمایز قاطعی میان انسان و سایر موجودات وجود ندارد .

شک کیهان شناختی :

 در این شک اشاره می شود زمین مرکز عالم نیست و به موازات کهکشان راه شیری می تواند بی کران کهکشان دیگر وجود داشته باشد .

شک روان شناختی :

در این شک فروید اشاره دارد که آگاهی همین صورت ظاهری نیست بلکه لایه های پوشیده ای دارد که وی آن را در قالب مفهوم ناخودآگاه مطرح  می کند .

این سه شک به نظر هبوطی دیگر را برای انسان رقم زدند چرا که انسان را از جهان اساطیری خویش به بیرون پرتاپ کردند و فرد را در برهوتی از معنا قرار دادند. قبل ازهبوط به نظر مبدا و مقصد مشخص بود مقصود از زندگی روشن بود اما این شک ها دعوتی به خروج از هستی امن ما داشت .این دعوت در قالب تجدد خواهی آشکار شد نو شدن های پیاپی که خود آبستن خستگی وملال می شود.

در طول تاریخ ما با انواعی از خوانش های مختلف از جاودانگی همراه هستیم به شکل کلی جاودانگی به دو دسته عمده تقسیم می شود : جاودانگی شخصی و جاودانگی غیر شخصی

انواع جاودانگی غیر شخصی :

۱٫فرزندان : افراد زیادی بودند وهستند که قائل به این مسئله اند که اگر من باقی می مانم به معنای این است که از نسل من فرزندانی و از فرزندان من فرزندانی باقی می مانند

۲٫ یادها و خاطره ها : بقاء و جاودانگی از طریق ماندن در خاطرات است .مانند شهرت داشتن یا تاسیس موسسه خیریه یا تالیف کتاب

۳٫ اندیشه : افرادی که خلق اندیشه می کنند یا دالی را به زنجیره دلالت اندیشه ای اضافه می کنند.

۴٫فنا فی الله :دیدگاهی عرفانی که انسان را قطره ای از دریای الوهیت می داند که پس از مرگ این قطره به این دریا می پیوندد

انواع جاودانگی شخصی :

۱٫تفکر بدن مثالی : تفکری که به نظر قدیمی ترین نظریه در باب جاودانگی است و خاستگاه آن فلسفه کلاسیک هند است .انسان این بدن کثیف یا متکاثف را در این دنیای فانی جا می گذارد و با بدن اثیری که شکل تلطیف یافته این بدن است به زندگی ادامه می دهد این نگاه در مسحیت نیز نفوذ می کند و کشیش مسیحی به نام ترتولیان از این فلسفه حمایت می کند .

  2.تفکر روح بدون بدن : اعتقاد بر این مسئله است که روح و بدن دو جوهرمتمایز هستند و روح ما ازلی است و بعد از مرگ بازگشتی به عالم ملکوت دارد که افلاطون به آن می پردازد.

۳٫معاد : به این دلیل معاد را در قالب مفهومی از مفاهیم جاودانگی در نظر گرفته اند که از دریچه ای ای گسترده تر به این مفهوم بپردازند. معاد از منظر اسلام به دو بخش تقسیم می شود :معاد روحانی و معاد جسمانی

) :درمکتب اسلام اندیشمندان اسلامی قائل به چهار نوع تناسخ هستند Reincarnation 4.تناسخ (

**نسخ : انتقال روح انسان به انسان دیگر

**مسخ : انتقال روح انسان به حیوان

**فسخ :انتقال روح انسان به گیاه

**رسخ: انتقال روح انسان به جمادات

عموم متفکرین اسلامی در ظاهر مسئله تناسخ را رد می کردند اما عده ای هم در این میان بودند که آیه ای از قرآن را ادله و برهان در نظر می گرفتند و به تناسخ باور داشتند آیه ای که در آن اشاره می شود خدا به انسان می فرماید که میمون شو و او میمون می شود .مهمترین اندیشمند اسلامی که به تناسخ اعتقاد داشته قطب الدین شیرازی است که در کتاب دره التاج خود سه سرنوشت را برای روح انسان بعد از فارق شدن از بدن در نظر می گیرد .

۱٫بازگشت روح به بدن خویش : وی اشاره دارد بعد از مرگ روح انسان سرانجام به بدن خویش باز خواهد گشت این خبر را پیامبر اسلام به ما می دهد .

۲٫ روح در مجاورت اجرام آسمانی : وی اشاره دارد که بعد از مرگ روح انسان در آسمان و هم جوار اجرام آسمانی می تواند باشد

۳٫ سومین سرنوشت تناسخ است.

اما دنیای شرق برای گذار از بیهودگی ها و خسران هایی که بشر در تمام اعصار امکان دارد به آن مبتلا شود سه طریقت ارائه می دهد که این سه طریقت مبتنی بر سه سنخ روانشناختی است که نوع بشر می تواند داشته باشد .

طریقت اول :راه خدمت و راه عمل است که متعلق به افرادی است که سنخ روانشناختی آنها طریق عمل است .خدمت بی چشم داشت به خلق

طریقت دوم :متعلق به افرادی است که راه معرفت را پیش می گیرند افرادی که روحیه حق طلبانه یا ذوقی فلسفی دارند این افراد توانایی فریفتار زدایی از ارکان هستی را دارا هستند و توانایی تمایز قائل شدن میان عرض و جوهر را دارا هستند .

طریقت سوم :طریق دلدادگی است طریق عشق است افرادی که قلبی گشوده ای به هستی دارند و با نگاه عاشقانه سرسپرده هستی و تظاهرات آن می شوند که مصداق این شعر از سعدی است

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست            عاشقم برهمه عالم که همه عالم از اوست .

گردآوری: کتایون ارباسی

کتاب زبان و زمان نوشته معین کمالی

0

کتاب زبان و زمان اثری فلسفی-روان­شناختی درباره بن مشاهدگی است.در این کتاب موضوعاتی چون بن­شناسی،منطق،پدیدارشناسی،زبان­شناسی و روان­شناسی تحت عنوان هایی چون مشاهدگی(مصدر مشاهده) و مشاهدگر که دارای دو ساختار زبان و زمان است مورد بازنگری قرار می گیرد.در بخش های اول درباره مشاهده و اسباب مطالعاتی مانند منطق و پدیدارشناسی بحث می شود،در بخش های میانی به زبان و زمان پرداخته شده و در بخش پایانی تاملات نویسنده بیان گردیده.فضای کلی کتاب افسون­زدایی از نگرش های سوگیرانه را نشان می دهد مثلا سوگیری ها و غرض­ورزی هایی که به زبان ایرانیان نسبت داده شده همگی از نوعی عدم برخورداری از شناخت بن مشاهده است… در اینجا چند مورد از کتاب ذکر می گردد:

-این نظر که پرداختن به مشاهده را ضرورتی بنیادی خطاب می کنم و موضوع آن را اصلی ترین اندیشه فلسفی می پندارم به این خاطر است که شاخه های سوگیری همه­گیر و جان­فرسا چنان عالم ذهن و زندگی را افسون کرده اند که توان پایدار نگریستن در میان ازدحام تصاویر و تصورات درهم ریخته است طوری که دیگر صدای مشاهده به گوش هیچ کس نمی رسد!(مشاهده و بن)

درباره مشاهده:

-مشاهده در باب مفاعله عربی به معنای “یکدیگر را رویاروی دیدن”است…اما ظهور این عنوان در بررسی من و اطلاق این همانی اش به بن بیشتر بر اساس کیفیت برآمده از روان انسان پژوهیده گشته:مشاهده یعنی یکدیگر را رویاروی نگریستن.در این تعریف سه دیس وجود دارد:یکدیگر-رویاروی-نگریستن.(فرآیند مشاهده-مشاهده چیست)

درباره منطق:

-منطق زبان علم است و هر علمی با اجماع به اثبات می رسد.اجماع از ابتدا تا غایت در پی تفهیم است و تفهیم چاره ای جز برپاداری خانه و خویشاوندی میان اعضای خود ندارد…(منطق)

درباره پدیدارشناسی:

-پدیدار-شناسی با تاکید بر خط تیره نحوه ارتباط دو واژه[پدیدار و شناسی] را نشان می دهد.ارتباطی که نقطه اتصال و انفصال آن دو را در نظر بگیرد و به هجران نشانه های سجاوندی در افکار،گفتار،و شنیدار پایان دهد و نقش اساسی آن را در تفتیش واژگان مرکب و یا افکار و گفتارهای مختلف عیان سازد.(چیستی و هستی پدیدارشناسی در متن مشاهده)

درباره زبان:

-به دیده کوتاه گویند که زبان فقط ابزار انتقال افکار است.اما نه! زبان بسنده به این تعریف نخواهد بود.بلکه فراتر از حمل و نقل فکر و کلام،نمودار سرشت،قالب جریانات فکری و رهبر درونی ترین احساسات ما است…(جریان زبان)

درباره زمان:

-زمان در وضعیت دیرین خویش(اندیشه گذشتگان) نه به معنای هنگام حضور و محدوده های رشد زندگی،بلکه به معنای وقت غیاب،مرگ،اجل،فوت و موت و پایان زندگی به کار می رفته.جایی که وجود ملموس و حاضر امکان های میّسر،به دستان غیاب و محال سپرده می شوند…(گشودگی به زمان)

نقاشی تدفین آتالا

0
درباره اثر نقاشی تدفین آتالا نوشته سایه دادفر(داورزنی)

تدفین آتالا

جریان دو جنبش بزرگ باروک[۱] و روکوکو[۲] با فاصله ی کوتاه و تقریبا درهم­آمیخته پل اتصالی بود بین هنرمندان دوره ی کلاسیک[۳] و دوره ی رمانتیک (اواخر سده ی ۱۸) که در این گذار بن­مایه های اصیل خردگرایی و قاعده مندی دوران کلاسیک را با خود حمل کرده و با گذر از عصر روشنگری و انقلاب صنعتی،اکنون در میانه ی عصر انقلاب های مردمی جنبشی عمیق و تاثیر گذار به نام رمانتیسم را نمایان می کردند.تجارب ادراکی و عاطفی انسان که از ژرفای وجود برمی خاست از “فرانسیسکو گویا”[۴] که در تلاش برای رهایی از سنت های سخت­آیین مسیحیت سنتی می کوشید تا جایی برای ابراز و بیان حس مشارکت در شکستن ستون های پولادین هنجارهای جامعه ی کلیسایی بیابد نمود پیدا کرد وبا ژاک لویی داوی[۵]د واحیای تحسین برانگیزو قدرتمند ادیبات در نقاشی توسط او که از رنسانس آغاز شده بود،در شاگردانش چون “ژیروده” و “گرو” ادامه یافت و در این راه از شورانگیزی ها وهیجان های باروک و روکوکو مایه گرفت و حساسیت های ظریف رمانتیک را با “دلاکروا” درنقاشی به اوج رساند .

یکی از آثاربرجسته ی رمانتیسم،که هسته ی درون ذاتی کلاسیک نویسنده و تاثیر عمیق حساسیت های پرشور رمانتیک را به خوبی عیان می کند داستان «آتالا »ست اثر فرانسوا-رنه شاتو بریان[۶]. در این داستان حضور قوی و انکار ناپذیر کلیسا را در مقابل برون­ریزی ادراکات و عواطف فردی و نبرد ملموس این دوگانه ی خیر وشر دوران را در گذار زمانه اش به صورتی ظریف و آشکار شاهد هستیم.آتالا دختر رئیس یک قبیله ی سرخپوست عاشق پسری می شود که از زندگی شهری فرار کرده به قبیله ی خویش بازگشته است(چاکتاس پسری که در کودکی توسط یک مرد اسپانیایی به شهر برده و بزرگ می شود ولی زندگی شهری را برنمی تابد و به قبیله ی خود بازمی گردد) آتالا او را که اسیر مردان قبیله ی خود شده نجات میدهد و با هم می گریزند.شاتوبریان عشقی آتشین– جهش روح – که از ویژگی های زمانه ی خویش-رمانتیک است را در داستان بیان می کند وآن را در مقابل عهدی که دختر جوان با مادرمسیحی شده ی خویش بسته[برای باکره ماندن]قرار می دهد و سرانجام دختر جوان با پایان دادن به زندگی خویش بخاطر پایبندی به عهد مذهبی خود و حزن و غم عاشقانه ی مرد عاشق از مرگ معشوق،پایان تراژیکی را برای داستان رقم میزند و چنان ماهرانه ذهن خواننده را در نزاع بین قواعد مذهب کلیسایی وخواهش های عاطفی شدید فرد درگیر می کند و درعین حال که  شکوه پالاینده ی خرد و عقل را در سایه ی کلیسا بیان می کند برای نمایان ساختن شعله های پرزبانه ی احساسات عمیق قلب انسان  نیز کم نمی گذارد و از هر دو سو چنان سخن می گوید که تا پایان داستان،خواننده هنوز نمی داند که جانب کدام را گرفته و چه بسا که ناخواسته به هردوسوی رای می دهد.

آن لویی ژیروده  شاگرد ژاک لوئی داوید نقاش رئالیست-رمانتیست فرانسوی،نیز دست در دست شاتو بریان گذاشته و این تقابل احساسات و عواطف فردی و کلیسا را به گونه ای تحسین برانگیز در پرده ای به تصویر کشیده است و اثری “بی چون و چرا رمانتیک”خلق کرده است.

همانگونه که در کتاب “هنر در گذر زمان”(هلن گاردنر)آورده است ژیروده جسورانه  مذهب و شور جنسی را در کنار یکدیگر قرار می دهد و آن دو را با موضوع مرگ و تدفین به هم پیوند می دهد. ژیروده در این اثر،سه نماد را در یک قاب جمع کرده است.کشیش که نماد مذهب کلیسایی ست، دخترجوان نماد تعهد به مادر مسیحی شده و مرد جوان نماد شور جنسی و احساسات عمیق انسانی.چهره ی محزون و متاثر کشیش که نماینده ی نقش تسلی بخشی مذهب است وگویی جسم بی جان دختررا از چرایی این مرگ سرزنش می کند وهمزمان تعهد مسیحی اش را می ستاید و سوگواری تاثیر گذار و خداحافظی تراژیک عاشق سرسخت که درعین یاری رساندن به کشیش برای به خاک سپاری گویی که نمی خواهد از او جدا شود و بازتاب عمیق این رنج در چهره و موهای پریشان او و زیبایی معصوم و بی آلایشی که در چهره ی دختر جوان نشان می دهد ، از ویژگیهای یک اثر رمانتیسم است. گویا ژیروده با قلب مخاطب خویش سروکاری مستقیم دارد وآن را با به تصویر کشیدن لحظه ای دراماتیک که دربرگیرنده ی تمامی عشق به نظر می آید ، نشانه گرفته است .

برجسته نمایی های سبک کلاسیسم و همینطورتاثیراز شیوه ی تنبریسم[۷]( تضاد شدید روشنایی – تاریکی ) که از ویژگیهای آثار کاراوادجوی باروکی ست با شور عاطفی دوران رومانتیک که همزمان وامدار شورانگیزی روکوکوست،شاخص های برجسته ی این اثر بی نظیر است.


[۱] پایان سده ۱۶ تا اواخر سده ۱۸ در اروپا.

[۲] روکوکو ترکیبی از واژه روکای و باروکو است که با طبقه متوسط اروپایی آغاز شد و تاثیرات عمیقی بر دوره رمانتیسم گذاشت

[۳] کلاسیسیم-سده ۱۷ و ۱۸در اروپا با رویکرد بازگشت به بنیادهای زیبایی در روم و یونان باستان

[۴] نقاش اسپانیایی(۱۷۴۶-۱۸۲۸)

[۵] نقاش فرانسوی(۱۷۴۸-۱۸۲۵)

[۶] ۱۷۶۸-۱۸۴۸نویسنده فرانسوی

[۷] تاریک­نمایی

نوشته ای از محبوبه سادات محمودی

0

من کیستم؟! پرسشی که دائماً در ذهن ماست… به دنبال نامم یا در پی مفهوم ؟!اگر می‌خواهم نام باشم و شکل، که بهترین نام اشرف مخلوقات است! واژه ای ثقیل که می شود وزنه ای برگردنم، زنجیری بر پایم و قفلی بر ذهنم که محکم مرا بر جای نشاند! هرچه القابم وزین تر باشند منیتم بیشتر پرورش یابد و بزرگتر شوم، تا جایی که دیگری ها را نبینم !
سنگین و سنگین تر شوم ،آنقدر که توان حرکت از من گرفته شود و روز به روز بر اسارتم افزوده گردد…تسلیم جبر زمان شوم و آنگاه وجودم پر از نگرانی و دلواپسی شود هر لحظه ممکن است که زیر فشار این وزنه ها جان دهم…
افکارم یخ زده، تکیه گاهی ندارم جز اینکه دست به دامان ترس شوم …ترسی فلج‌کننده !
می ترسم بمانم و زیر این فشار استخوانهایم خرد شوند! می ترسم حرکتی کنم و این زنجیرها دست و پایم را قطع کنند! می ترسم تفکر کنم و ذهن یخ بسته ام ترک بردارد! می ترسم فروتنی کنم و دیگران بر شانه هایم سوار! می ترسم انتخابی کنم و از جانب دیگران انکار! اگر راه روم می ترسم دارایی هایم جا بمانند ! مقام و منزلتم را چه کنم، اگر بروم؟! می ترسم و می ترسم…
نام و شکل مرا محدود می کند و قدرتم را می ستاند… زنده می مانم اما زندگی نمی کنم… مُهر بر دهان، در حصار و در تنگنا چگونه بیندیشم؟!پس من کیستم؟اصلا آیا کسی هستم که به دنبال اسم و رسمم؟!
من تنها موجودی هستم کوچک از بی نهایت موجود در کره خاکی… مخلوقی هستم ضعیف از بی‌شمار مخلوقات خداوند در کل عالم… و ذره ای ریز از بی کران ذره هستی… من در پی مفهومم نه نام! آری ،اینگونه حس بهتری دارم…
سبک چون غباری در فضا، آزاد و رها ،جاری در مسیر که رهنمایش رانه ام…حرّاک بر امواجی که ناخدایش اراده ام …رقصان، جوشان، و خروشان… مفهوم به وسعت حرکتم می افزاید…
چیزی برای از دست دادن ندارم پس چرا بترسم؟ داشته برای فخر فروشی ندارم پس چرا ببالم ؟ مقامی برای تکبر ورزیدن ندارم پس چرا بمانم؟ پیش رویم مسیری پر از مانع، پر از ابهام و پر از انتخاب …
می روم با ایمان به ممکنات، می روم سوار بر حس و مشاهدات، می روم برای ساخت روایات… می‌روم تا بشوم… می‌روم تا زندگی کنم…
” هستم اگر می روم ، گر نروم نیستم”

هشت روز با استاد رزمی…

0

کار فلسفی یعنی پرداختن به مفاهیم.اندیشیدن در پی اَشکال و موقعیت های ایستا و تغییر پذیر،فیلسوفی یعنی کاوش و جستجوی بی پایان معرفت و دانش بر اساس علاقه ای استوار.سال ها کار من این بوده که در پی امکانات و ناممکن های زندگی کاوشگر باشم و بر سیاقی به نام مشاهده-بودگی راه بپویم.و تا جایی که می توانم تسلیم باورهای شکل یافته[بدون ترسیم مفهومی]نگردم.برایم همه چیز پیش از اینکه پاسخی از سر همرایی و همرنگی باشد بیشتر از هر چیز مربوط به مفاهیم قابل اندیشه و پرسش از کردارهای اصیل است[کردارهایی که در پی آشتی تناقض فکر و عمل یا همان حرف و عمل نیستند بلکه اصالت اندیشه خود کردار ساز است و نیاز به پر کردن چنین چالشی ندارد].مواردی چون کرونا،بیماری های مختلف،بحران های اقتصادی بیش از اینکه پاسخی “همه پسند” را ایجاب کند برایم با پرسش های اندیشه برانگیز همراه می شد.چه کسانی؟کجا؟چه؟چیست؟در مقایسه با چی؟نرخ پایه؟اثرات روانی؟محرک ها و پاسخ های اجتماعی؟امکانات تبلیغ شده در برابر سایر امکان ها؟مرگ های بی وقار از تلقین شریک با بیماری و ترس یا مرگ های نجیب از شهامت و شجاعت؟ و پرسش هایی که خود سبک و کردار زندگی را در اصول سفر کاوش و اندیشه مهیا و پدیدار می سازند…
در پی این کاوش ها و در زمانه “کاهشگری”[زیستی کردن و فروش محصولات تا حتی محصولات روان شناسی…] که دنیای جدید را در محدوده های عینیت های بی سرو ته[از عینیت های خیالی تا ساینتیسم جنون آسا] و عاری از وقار اندیشه احاطه کرده است در پی انسان هایی رفتم که شجاعت و دلیری کافی را در عرصه های هنری و فلسفی و نظام اندیشمندی دارا باشند.در میان هنرهای رزمی “بروس لی”[در طیف جستجوهایم]بیشتر از سایرین برایم اندیشه برانگیز شد.و اهمیت آن بیشتر به خاطرجهاندیدگی،پرورش اصالت و آری گویی به زمانه نو،فیلسوف بودن،کارا بودن و از همه مهمتر اندیشه هایی که پیوسته از پی او ساخته می شدند تا او را در یک سبک یا مکتب ویژه محصور نسازند.در این حین به سراغ “استادتمام” هنررزمی که بروس لی و ابداعات آن را دنبال می کرد (حسن کوه کمری)رفتم و ما ه ها گاه به گاه به طور دوستانه و صمیمانه ساعت ها و روزها با یکدیگر گفتگو می کردیم و آیین رزمی می آموختم.تا پس از ماه ها در پی ایجاد مفهومی که از آسیبی جسمانی برایم حاصل گشت ۸روز را با ایشان سپری کردم .آنچه برایم مهم بود درمان جسمم نبود بلکه فهم علل ضعف ها و تکیه بر برپاداری دوباره توان های جسمی ام با روحیه یی از پس اندیشه هایم بود.شرط رفتن پیش هر استادی یقین به اوست تا از پس یقین اندیشه هایی ایجاد گردد تا راه سفر را هموار سازد هرگز نمی توان با شک و تردید و حوزه احساساتی اعتماد و بی اعتمادی،توقع داشتن و یا استثمار کسی او را پذیرفت.ذهن باید آماده فراگیری باشد اگرچه در آیین رزمی گفته می شود ذهن باید خالی باشد ب[اگرچه برای فیلسوف چنین چیزی کمی غریب است] اما در اینکه ذهن باید آماده باشد و خود را مهیای یقین به آموزه ها کند تا اندیشه ای نو بیابد شکی نیست.
۸روز پر شور و پر بار در کنار استاد حسن کوه کمری در خیابان و پارک و مغازه به تمرین و آموختن راز ضربات پرداختم و این زمان فشرده آموزه های قبلی را تکمیل و پربار تر می نمود و توانستم یکبار دیگر در دهه ۴۰زندگی خود دریابم که دوری از توانایی و احساس آزادگی چقدر زیان بار است و تمرین دلیری و صبر مهمترین و اثرگذارترین شفای زندگی است.امیدوارم استاد کوه کمری عزیز نیز که به من در امر این تعلیم یاری رساندند سال های سال پاینده باشند.

معین کمالی

طرح روی جلد کتاب روانِ هنر

0

طرح روی جلد کتاب روانِ هنر بر اساس نقاشی ققنوس نفیسه حشمتی مولایی

درباره کتاب روانِ هنر…گفتگوی نفیسه حشمتی مولایی با معین کمالی

پرداختن به مفهوم هنر بسیار مهم است و امید داریم بتوانیم با گذاشتن قدمی در راه پرداختن بیشتر به این مفهوم،و تفکیک آن از هنرنمایی های دروغین،در حد وسع خود مشوق راهپویان مسیر هنر راستین و فضیلت انسانی باشیم تا مگر هنر آن آتشی باشد که ققنوس پیر و خسته جان زمانه را بسوزاند تا از آن خاکستر دردمند،ققنوسی تازه نفس برآید تا اشک هایش مرهم دل زخم دیدگان زمان شود…(بخشی از یادداشت کتاب-نوشته نفیسه حشمتی مولایی)

این کتاب درباره فریفتار زدایی از مفهوم هنر و روان شناسی و جستاری برای جایگاه اساسی و اصالت مدار آن دو مفهوم است.

نفیسه حشمتی مولایی روان شناس،نقاش و پژوهشگر روانشناسی هنر است ایشان در این کتاب به طرح پرسش هایی چون جایگاه مفاهیم و کیستی هنرمند،رابطه فلسفه و روان شناسی و هنر،حقیقت جویی از هنر و روان،درباره سوگیری و روشن شدن نقش فلسفه در هنر،تربیت فرزند و هنر…مبادرت نموده و معین کمالی بر پایه دیدگاهش مبتنی بر فلسفه مشاهده که پیشتر آن را به عنوان فلسفه اساسی خود مطرح ساخته بود به آن ها پاسخ می دهد…

رودخانه وجود کتابی از محبوبه سادات محمودی

نثر روانشناختی.انتقادی.دلنوشته…
ناشر:پایان